حاج آقا ابوترابی ره

 وی در سال 1318 هجری شمسی در شهر مقدس قم و در خانواده‌ای که همگی اهل علم و تقوا و از اساتید معروف حوزه عملیه بودند، دیده به جهان گشود. در حالی که دایی‌اش بسیار اصرار داشت "علی اکبر" را با هزینه خود برای ادامه تحصیل به آلمان بفرستد، پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دبیرستان و کسب دیپلم، با هدایت پدرش به تحصیل در حوزه علمیه قم مشغول شد. این اصرارها به حدی بود که وی سرانجام مجبور شد، برای رهایی از آنها از قم به مشهد رفته، در حوزه علمیه این شهر مشغول به تحصیل شود. هرچند در آنجا هم پس از مدتی دایی‌اش به سراغ او آمد و باز هم بر خواسته خود پای فشرد، اما "علی‌ اکبر" به امام رضا(ع) متوسل شد و از ایشان خواست که به نحو مطلوب به این ماجرا پایان دهد

.
"
علی اکبر" چند سالی برای تحصیل به نجف اشرف رفت و در آنجا در درس امام خمینی(ره) شرکت کرد و در همان ایام در امر چاپ و ارسال اعلامیه‌های امام(ره) فعالیت می‌کرد، تا اینکه یک بار در حالی که همراه خود یک کیف حاوی اعلامیه داشت، در مرز خسروی دستگیر و به زندان کمیته مشترک منتقل شد.


پس از زندان، فعالیت‌های خود را در کنار شهید "علی اندرزگو" پی گرفت و علاوه بر مبارزات سیاسی، به سازماندهی جهاد مسلحانه همت گماشت و برای تحقق این امر، سفرهایی هم به لبنان انجام داد. او پس از پیروزی انقلاب، مسؤولیت کمیته انقلاب اسلامی قزوین را به عهده گرفت.


"علی اکبر" در نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با پوشیدن لباس رزم در کنار شهید "مصطفی چمران" در ستاد جنگ‌های نامنظم به فعالیت پرداخت، تا اینکه در روز 26 آذر سال 59، در حالی که کمتر از سه ماه از آغاز جنگ می‌گذشت، در تپه‌های "الله‌اکبر" به اسارت نیروهای بعثی درآمد.


وی که به همراه دو نفر از همرزمانش برای شناسایی به داخل مواضع عراق می‌رفتند، در حالی که کمتر از 200 متر با نیروهای عراقی فاصله داشتند، بر اثر اشتباه یکی از همراهان توسط عراقی‌ها شناسایی شده، مورد تعقیب قرار می‌گیرند. در این حین یکی از همراهان او زخمی می‌شود و "علی اکبر" که می‌توانست از مهلکه فرار کند، برای کمک به همراه زخمی خود در منطقه ‌ماند و اسیر بعثی‌ها شد.
عراقی‌ها پس از دستگیری "علی اکبر"، او را به بغداد منتقل، تحت شکنجه‌های بسیار شدید قرار ‌دادند. از سوی دیگر، در ایران شایع ‌شد که وی شهید شد و مجالس بزرگداشت بسیاری در سراسر کشور برای وی برگزار شد، در قزوین عزای عمومی اعلام شد و حتی بسیاری از مسؤولان عالی‌رتبه نظام برای خانواده وی پیام تسلیت فرستادند
.

...........................................................................

آزادی از زندان عراق و بازگشت به کشور از حجم کار و فعالیت او نکاست، بلکه پس از موفقیت در "جهاد اصغر" پا در میدان "جهاد اکبر" نهاد، او چند ساعت پس از آزادی و حضور در جمع خانواده خود، به منزل خانواده یکی دیگر از اسرایی رفت که هنوز آزاد نشده بود تا به آنان خبر سلامتی این اسیر را بدهد.


پس از آزادی، با حکم رهبر فرزانه انقلاب، نمایندگی ایشان در ستاد رسیدگی به امور آزادگان را به عهده گرفت و در این راه تلاش‌های بسیاری انجام داد. در کنار آن در مجلس چهارم و پنجم با رأی بالای مردم تهران به نمایندگی این شهر برگزیده شد و بار مسؤولیت خود را سنگین‌تر کرد. در این ایام، "ابوترابی" بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به وضع آزادگان، مستضعفان و فقرا کرد، به نحوی که خانواده او بیان می‌کنند که او را پس از آزادی از زندان عراق هم، چندان در خانه نمی‌دیدند.


او برای نخستین بار در کشور با برپایی دعای عرفه در مرز خسروی که نزدیک‌ترین نقطه به کربلا است، همت گمارد و هر ساله جمعی از عاشقان کربلا پای پیاده به سمت خسروی برای خواندن دعای عرفه می رفتند.


"
ابوترابی" همچنین هر سال همراه با جمعی از آزادگان با پای پیاده از حرم امام خمینی(ره) به سمت مشهد مقدس و زیارت حرم امام رضا(ع) حرکت می‌کرد و سرانجام در همین راه، در حالی که همراه با پدر خود و جمعی دیگر برای سرکشی به وضعیت چند خانواده آزاده به سمت مشهد در حرکت بود، در اثر تصادف و سقوط به دره جان به جان آفرین تسلیم حق شد.